الان که پاشدم دیفین هیدرامین بخورم گفتم در راستای پست قبل به نکته ای اشاره کنم و برم:دی...ببینید من به شدت بعد از هشت سال زندگی مشترک به این موضوع اعتقاد دارم که آقایون رو توو یسری امور هر جوری عادت بدی عادت میکنن! توی همین مقوله ی مریضی هم همینه. اگر از اولی که مریض بشی تا به فرض پنج روزی که خوب نشدی بلند نشی دست به هیچ کار خونه ای نزنی مجبور میشه پاشه یه لیوان بشوره. اگر غذا نپزی پنج روز مجبور میشه یا بپزه یا بخره. اگر بچه هارو بسپاری بهش بری بخوابی مجبور میشه نگه داره...اما اینوسط اینکه زنه چجوری باشه هم خیلی شرطه! مثلا من اگر بگم مریضم برم از صبح توو اتاق بخوابم همسرم بچه هارو نگه میداره ولی من طاقت گریه زاری ها و صداهای پشت در رو ندارم. مثلا نمیتونم به صدای قان قوون دخترم بی توجه باشم که از پشت در بسته هم میفهمم گشنشه؛ میفهمم بغل میخواد؛ میفهمم به فرض گیر کرده یه جایی؛ میفهمم کلا چی میخواد! و به فرض وقتی از پشت در میشنوم یکربعه داره صدا میکنه چون مثلا خوابش میاد و همسرم نمیدونه یا بی توجه داره تلویزیون نگاه میکنه دیگه طاقت نمیارم میام بیرون خودم به فریاد بچم میرسم. حالا اینوسط یه مادری تخت میگیره میخوابه میگه بالاخره بعد یکربع باباهه میفهمه بلند میشه دیگه بچه ی اونم هست!... یا من طاقت ندارم برم ببینم آشپزخونه م پر ظرف و کثافته. گرچه اگر بذارم پنج روز سینک و ماشین پر بشه قطعا طرف مقابل مجبور میشه ظرف غذای خودشونو بشوره. یا من وقتی پسرم هی میگه گشنمه پنج روز بلند نشم بهش بگم به بابا بگو بابا مجبور میشه بلند بشه یه چیزی بپزه یا بخره ولی من وقتی بچم دوبار میگه مامان گشنمه دیگه بار سوم طاقت ندارم بلند میشم براش. بعد در کل اینکه یه زنی اهل ناز کردن باشه یا نباشه خیلی قضیه فرق میکنه. ما که نیستیم و نبودیم ولی شما عین من نباشید:/