بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

میشد که دونه دونه نرید تلگرام و اینور اونور کانال بزنید. میشد که همچنان دور هم بمونیم و بنویسیم و همو بخونیم. میشد تا سالهای سال ماها دنیای خاص خودمون رو داشتیم و کنار هم زندگی میکردیم. ولی خب تک به تک رفتید و نمیدونم و نمیفهمم چرا. چون رفتید یه جای دیگه ولی با همین خواننده ها...برای همین میگم نمیفهمم چرا... میشد ماها برای سالهای سال همو داشتیم... دوستانی ندیده اما نزدیک ترین ها... میشد تا آخر عمر کنار تنهایی های هم بمونیم و یه خونه داشته باشیم توی وبلاگی که همیشه نویسنده هاش با بقیه جاها فرق داشتن. ولی خب اکثرتون نخواستید و رفتید...اونقدر دیگه کسی نیست و انگیزه ای برای نوشتن ندارم از شدت بی کسی و حس غربت اینجا که حتی دست و دلم نمیره عکس هدرم رو که از دسترس خارج شده دوباره آپلود کنم بذارم. منِ الان، آدم از اول شروع کردن نیست. شاید اگر چندسال پیش بود میامدم کنارتون توو کانال ها تا دنیارو راحت تر تحمل کنم ولی الان کشش از اول شروع کردن یه جای دیگه رو ندارم‌. و اونقدر کسی نیست که بخونه با هر پستی که بخوام بنویسم با خودم میگم دیوونه برای کی داری مینویسی؟

واقعا نمیدونم این آخرین نوشته ی منه یا نه..‌ ولی خواستم اگر آخریش بود اینم نوشته باشم که امروز سر سفره شام وقتی پدرم داشت با تن صدای بلند همیشگیش باهام شوخی میکرد که نونارو بذار لای سوسیس! یدفعه پسر دو سال و ده ماهم که فکر کرد پدرم داره مثلا دعوا میکنه با چنگال دستش رفت جلوی پدرم وایستاد و گفت: با مامان من دعوا نکن!... به معنای واقعی کلمه مُردم از عشق... مادر بودن خیلی قشنگه...

نظرات (۱۴)

سلام، من خواننده همیشگی پست‌هات هستم، خیلی وقت‌ها از زندگی عاشقانه‌ات که گفتی انگیزه گرفتم که عشق و تو زندگیم‌جاری کنم با مهربانی‌های مادرانه ات کیف کردم و برات دعا کردم که خوشی های زندگیت زیاد باشه که بیای و بنویسی.

حیف می‌شه اگه اینجا رو ترک‌کنی یا ننویسی و من خیلی دلتنگت می‌شم.

پاسخ:
سلام عزیزم
ممنونم که میخوندی و خوشحالم اگر تاثیری داشته باشم.
منم دلتنگ تمام رفته ها و مونده ها میشم.

من میخونم همیشه 

فقط این قدر بی‌حوصله ام که حتی کامنت های خودم را هم تایید نکردم 

هدر بذار قشنگ شده بود 

پاسخ:
ممنون عزیزم
من دوست دارم آبان رو خوشحال ببینم، آرزو میکنم دلت آروم بگیره عزیزم.
  • پیچند ‌‌
  • نرو :(

    منم سرم یه کم خلوت شه برمی‌گردم. 

    این دو ماه، هر روز چهارده ساعت بیرون از خونه بودم. به‌ندرت لپ‌تاپمو روشن می‌کنم. وقتی می‌رسم خونه یه چیزی می‌خورم و بیهوش می‌شم. الانم که مدرسه‌ها مجازی شده کارم چند برابر شده و باید تو وقت استراحتم هم پیام جواب بدم :|

    پاسخ:
    خسته نباشی عزیزم

    من هم مقاومت زیادی داشتم برای رفتن به تلگرام. ولی وقتی دیدم همه رفتن، تصمیم گرفتم خودم هم برم. مخصوصا که کانالم خصوصیه و میفهمم کی من رو میخونه. اینجا شناسایی شده بودم. اسم و فامیلم رو برام فرستادن. الان راحت تر مینویسم. ولی واقعا وبلاگ یه چیز دیگه بود.

    کاش انقدر تو هم مقاومت نداشتی و میومدی.

    پاسخ:
    میشد ادرس و اسمتو عوض کنی.
    من اگر سالها پیش بود میامدم ولی الان حوصله ی از اول شروع کردن رو ندارم توو یه جای جدید.

    سلام.هنوز هستند کسانی که وبلاگ میخونن و تعداد کمتری که همچنان مینویسند.ولی حقیقت اینه که بلاگستان مثل یه شهر ساکت و خاموش شده.

    پاسخ:
    برهوته...
    و غمگین...

    فوریه جان 

    اکثر وبلاگ نویسا رفتن  اما تو بمون..

    عنوانو اشتباهی نوشتی باید بشه تومهربون ترین پسر دنیایی ۹

    پاسخ:
    انقدر کسی نیست که انگیزه ی نوشتن رو از آدم میگیره چون فضا بینهایت غمگینه با این نبودنا...
    ممنون که انقدر دقیق خوندی منو...
  • نگین هستم :)
  • سلام

    خواستم بگم من اینجا رو می‌خونم 

    ببخشید ولی کامنت نمی‌ذارم کلا عادت ندارم خیلی

    ولی اینجا رو نگه دارین برای خودتون 

    بنویسین برای دل خودتون

    البته بازم هرجور راحتین 

    ولی من خیلی خوشحال میشم وقتی از پسرگل‌تون و کلا زندگی‌تون می‌نویسین :) 

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خاموشا اگر روشن نشن یه نویسنده هرروز بی انگیزه تر میشه. اصطلاحا مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!
  • ویــ ـانا
  • ماجرای ادیت نکردن عکس هدر من هم دقیقا همینه:))))) فکر نمیکردم کس دیگه ای هم اینجوری باشه...

    پاسخ:
    توو وبلاگ وجه اشتراک آدم هاش همیشه زیاد بوده...
  • ** گُلشید **
  • ولی من همیشه میخونمت.

    خیلی وقتا که اصلا حوصله نوشتن یا حتی خوندن خیلی از وبلاگا رو ندارم اینجا رو میخونم، هر چند در سکوت!

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم که میخوندی...

    میخونم گاه و بی گاه

    ولی خب حسی دیگه واسه نوشتن ندارم منم

    پاسخ:
    از بس همه بی حس شدن و رفتن ما با حس هارو هم بی حس کردن...

    واقعا همه رفتن. به قول تو اگه میخواین بنویسین خب مگه وبلاگ چشه؟ نه فیلترشکن میخواد و نه هیچ چیز دیگه.

    ولی تو بنویس و حس خوبی که از وبلاگت منتقل می‌کنی رو حفظ کن :)

    پاسخ:
    نمیدونم وقتی جاهای دیگم خواننده هاشون همینان، این کوچ برای چیه دیگه...
    این حس خوب باید دریافت کننده هم داشته باشه... وقتی کسی نباشه برای کی بنویسم؟!
  • عطاملک | قرارگاه سایبری
  • سلام

    اگر دنبال جایی دنج میگردی که نوشته هاتون رو بدون اینکه بخوای بازدیدکننده یا ممبر یا فالور جدب کنی بنویسی و خواننده داشته باشه 

    شبکه اجتماعی ویترین رو امتحان کن که داره رشد میکنه و هر روز بزرگتر میشه

    پاسخ:
    سلام عطاملک، نه من دنبال جایی نمیگشتم هیچوقت، من فقط توو وبلاگ دوست داشتم بنویسم همیشه. 

    من میخونم اینجارو هنوز

    پاسخ:
    ممنون امیلی جان

    دلم بچه خواست 😁

    پاسخ:
    انشالله نصیب و قسمتتون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">