روی میز ناهارخوری نشسته بود و منم روی یکی از صندلی ها که مراقب باشم دست به لپتاپ نزنه و بذاره باباش کارشو کنه. همون طور که روی میز رو به روم نشسته بود یهو سرفه م گرفت و ناخودآگاه یه اشک از گوشه ی چشمم اومد. دستشو کشید روی صورتم که مامان؟ من، پیش تو، بابا پیش تو، نترس!... یعنی من پیشتم بابا پیشته:(
الهی ...چقدر قشنگ گفته