بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

ساعت یازده و نیم شب که پسرم خوابید منم بلند شدم آستین های همت رو زدم بالا و افتادم به جون خونه و زندگی البته در بی صدا ترین حالت ممکن. جمع و جور کردم، دستشویی شستم، گردگیری کردم، گاز شستم، زمین دستمال کشیدم، پشت پنجره هارو دستمال کشیدم، حتی تا کوسن مبل ها رو مرتب کردم و حالا هم دراز به دراز افتادم:/ دیگه گفتم فقط فردا که مهمون دارم بمونه آشپزی که با خیال راحت بتونم یانگوم بشم. الان در آخیش ترین حالت ممکنم و واقعا از بزرگ ترین لذت ها برای یک بانوی متاهل اینه که بیاد پاهاشو دراز کنه و از دور به خونه ی تمیزش نگاه کنه و از همه جا بوی رایت و وایتکس و بوی عید بیاد اصلا:دی... اگر الان خونه های شما رو چرک برداشته باید بگم دلتون بسوزه( آیکون زبون درازی حتی):/ 

نظرات (۲)

خدا قوت بانوی دوست داشتنی ❤❤

 

 

+

منم عصر دیروز قرار شد اینایی که گفتی انجام بدم ولی قسمت نشد فقط تونستم اتاقم و آشپزخانه رو تمیز کنم :)

و بقیه چیزها موند برای فردا اگر خدا بخواهد.

 

 

 

پاسخ:
قسمت سختش همیشه آشپزخونه ست وگرنه باقی چیزاش حله:)

واقعا غبطه خوردم به حس خوبت. من خونه‌ام و چرک و گردوخاک برداشته، فرداهم تا شب سرکارم و دلم خونه تمیز خواست. امیدم به فرداشبه که پس‌فردا تعطیله بتونم یه سروسامونی به این وضع بدهم.

پاسخ:
عزیزم:))
منم یه وقتایی که حال و حوصله ندارم یا وقت ندارم به خودم سخت نمیگیرم ولی خب در کل روی اعصابمه مثلا دونه برنج روی زمین ببینم یا میز تلویزیون رو لک ببینم:دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">