بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

از یکی از همین پیج های زرد( بر وزن همان مجلات زرد) و به غایت بی محتوا که تنها محتوایش این است که زرت و زرت عکس خودش و شوهرش را میگذارد و فقط بلد است برای هر مناسبتی برود دشت و دمن و عکاس ببرد و خلاصه مانند هزاران پیج زرد دیگر به اصطلاح زندگی مثلا خوش و خرم اش و البته لاکچری اش را بکند در چشم و چال دیگران و از هر صد استوری و پست، نود تایش تبلیغ است، یک تبلیغ دیدم. شاید بپرسید اگر زرد است چرا دنبال میکنی؟ در واقع سوال خوبی ست که خودم هم گاهی از خودم میپرسم. در پیج او به طرز حالبهم زنی تبلیغات انجام میشود، یعنی تبلیغ پشت تبلیغ...در میان سیل عظیم تبلیغات یک آنلاین شاپی را معرفی کرده بود که چون آن محصول را مدتی ست میخواهم بخرم هر پیجی را ببینم آن محصول را دارد یک ماهی ست که فالو میکنم تا مقایسه کنم و دست آخر رضایت بدهم به خرید از او که کیفیت و قیمت اش مناسب تر است. وقتی وارد پیج آن آنلاین شاپ شدم در استوری هایش دیدم نوشته که با لایک و کامنت حمایتمان کنید من میلیونی برای تبلیغات پیجم هزینه کرده ام، بلاگرها برای هر تبلیغ ۱۵ ثانیه ای از ۳ میلیون تا ۱۰ میلیون از ما میگیرند پس حمایت کنید. خیلی زیاد تعجب کردم، من تا قبل از آن فکر میکردم نهایت بابت هر تبلیغ از خلق الله سیصد هزار تومن میگیرند. رفتم در دایرکت همان فروشنده و باهاش حرف زدم که جدی میگویی سه میلیون؟ بعد او آمد کلی حرف زدیم با هم، میگفت برای همان تبلیغ دیشب، همان پیجی که ازش آمدی ۷ میلیون از من گرفته است برای ۱۵ ثانیه. با حساب سرانگشتی اگر هر بلاگر! در اینستا روزی ده تبلیغ هم بگذارد میشود روزانه ۷۰ میلیون و ماهانه میشود میلیارد. باور میکنید؟ من باور میکنم چون خیلی از همین پیج هایی که الان گنده شده اند را از سالها قبل دنبال میکردم، اکثرشان مستاجر بودند با وسایل عادی زندگی، الان فقط باید ببینید، همه شان خانه خریده اند آنهم کجاها؟ مثلا منطقه پاسداران تهران‌ یا فرشته که بالاشهرهای تهران هستند. تک به تک وسیله های خانه شان شده است لوکس، حتی همین پیج زردی که ذکرش رفت دائم درحال تغییر وسیله های خانه اش هست، مثلا می آید در استوری میگوید گاز و فر ام را رنگ لبه هایش را دوست ندارم ، بعد درجا یکی دیگر میخرد! خرید ویلا و ماشین های آنچنانی و سفرهای خارجی و همه همه نتیجه ی تبلیغاتی ست که میکنند و جالبی اینجاست اکثرا شوهرانشان هم دایم ور دلشان هستند! و به ظاهر کاری نمیکنند یعنی کار ندارند. البته این را نمیگویند. اما خب هرکس روزانه ۷۰ میلیون از خلق به جیب میزد شوهرش که هیچ، هفت نسل اش هم نیاز به کار کردن نداشت.

راستش وقتی با آن آنلاین شاپ حرف زدم خیلی زیاد افسوس خوردم و ناراحت شدم برای آدم های متظاهری که فقط حرف از انسانیت میزنند اما در عمل هیچ‌ . بارها و بارها دیده ام وقتی فالوری به یکی از همین پیج ها میگوید اه چقدر تبلیغ میگذاری؟ در جواب میگویند: بچه ها توو این موقعیت کرونایی کسب و کارا نیاز به حمایت دارن ماها اگر تبلیغشون رو میکنیم چون باید همگی به هم کمک کنیم!! و واقعا سوال اینجاست که آخر چرا حرف از انسانیتی میزنی که در تو نیست؟ گرفتن ۷ میلیون برای یک تبلیغ ساده حمایت است؟ حمایت یعنی آنکه اگر پیجی داری با تعداد دنبال کننده های زیاد، مجانی یا حداقل با اندک پول متعارف از کسب و کارهای نوپا حمایت کنی و معرفیشان کنی نه اینکه ۷ میلیون و ۱۰ میلیون بگیری و روز به روز گنده تر شوی بعد حرف از حمایت هم بزنی. البته که در گنده شدن این پیج ها و آدم ها خود مای دنبال کننده مقصریم که دنبالشان میکنیم، پیج بزرگ میشود هرروز، و بعد آنها تبلیغات میگیرند و دست آخر با پول مفت ره صدساله را یک شبه میروند. آنقدر ناراحت شدم و افسوس خوردم، آنقدر حالم از تمام پیج های اینچنینی بهم خورد که همه شان را آنفالو کردم تا حداقل من به نوبه خودم در گنده کردن اینها نقشی نداشته باشم. همین هایی که چندسال پیش حتی پول عروسی هم نداشتند عروسی بگیرند و حالا تک تکشان صاحب زندگی های لاکچری شدند آنهم با مکیدن خون کسب و کارهای نوپا‌. شاید بگویید کسب و کارها چرا تن به دادن چنین پول هایی میکنند؟ نمیدانم شاید باید خودمان را بگذاریم جای کاسبی که فقط فروشش اینترنتی ست و از طریق همین اینستا و باید به هر دری بزند فالور زیاد کند تا فروشش زیاد شود. 

چیزی که اینوسط برایم ناراحت کننده تر است این است که در ظاهر زندگی به غایت عاشقانه و لاکچری شان را به نمایش میگذارند اما اکثرشان آن چیزی که نشان میدهند نیستند. همین اواخر دیدم شخصی دارد در قالب خبرنگار دست تک تک این بلاگرهای اینستایی را رو میکند و به قول خودش پشت پرده زندگی آنها را میگوید. یکی از پیج هایی که پشت پرده شان را رو کرده بود من مدت ها قبل دنبالش میکردم، زن و شوهری بودند به ظاهر ته عاشق و معشوق، یعنی ثانیه ای نبود که این پیج عشقشان را به نمایش نگذارد، از سورپرایزهای تولد برای همدیگر گرفته تا مثلا به نمایش گذاشتن عشق شوهری که تا خوراکی های مورد علاقه ی زنش را صبح به صبح کنار بالشش میگذارد! اگر مدت ها این پیج را دنبال نکرده بودم درک این پشت پرده برایم راحت تر بود. آنها سالها در قالب عاشق و معشوقِی که اصلا لنگه اش در دنیا نیست در قاب پیجشان ظاهر شدند و حالا همان مثلا خبرنگار میگفت اینها دارند از هم جدا میشوند! ... انقدر تعجب کردم که بعد مدت ها رفتم دوباره به پیج همان به اصطلاح عاشق و معشوق اساطیری! و در اینستا گشتم دیدم زنه میگوید شوهرم بهم خیانت میکرد، شوهره میگفت زنم بهم خیانت میکرد و آنروز که مثلا سکته کرده بودم؟ علتش این بود! و بله داریم جدا میشویم!...من اصلا باورم نمیشد آنها سالها یعنی برای مردم نقش بازی میکردند و دست اخر آنچه تنها اهمیت دارد گونی گونی پول بی زبانی ست که از همین اینستا با نمایش زندگی به ظاهر عاشقانه شان به جیب زدند و حالا که دستشان رو شده هرکس دنبال سرکوب آن یکی ست. 

یکجورایی از اینستا متنفر شده ام، از آدم های متظاهری که هرکس به دنبال نمایش آنچه نیست هست!... غم انگیزی آنجاست که آدم ها خودشان نیستند! و این خودشان نبودن در ساده ترین چیزها هم خودش را نشان میدهد، مثلا زنی از آشپزی متنفر است و بارها و بارها در پیج اش مطرح کرده بعد یکدفعه میبینی از یک جایی به بعد هی استوری و پست غذا و آشپزی میگذارد تا از این طریق پیجش بالا برود... طرف به ظاهر مذهبی ست، یکسری کارها اصلا به سبک زندگی او نمی آید بعد میبینی برای بالا رفتن پیج اش مانند همه لباس پف پفی میپوشد میرود در دشت و دمن قل میخورد با شوهرش و مثلا جشن تعیین جنسیت میگیرند تا پیجش بالا برود. فرد پدرش فوت شده او داغون است و حالش از خودش هم بهم میخورد اما دست از پیجش برنمیدارد و به زور هرروز با چشمان پف کرده در استوری اش ظاهر میشود که یک وقت خدایی نکرده ویوی پیجش پایین نیاید چرا که پول مفت برایش دارد. 

تا صبح میتوانم حرف بزنم از زندگی پر از دروغ که در اینستا جریان دارد، از نمایش های مسخره ی مثلا خوشبختی. اگر خوشبخت بودید که اینهمه موبایل به دست نبودید، کمی هم زندگی میکردید. من تمام پیج هایی که گمان میکردم خودم با دنبال کردنشان قدمی به گنده تر شدن نزدیکشان میکنم را امروز آنفالو کردم و به آن آنلاین شاپ هم گفتم: روزی دست خداست.