بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

هروقت اتفاقی هرجایی چشمم به عکس های ابی میفته با زنش مهشید میدونید ناخودآگاه به چی فکر میکنم؟ نمیدونم زن ابی رو دیدید یا نه، یه زن تپل با یه قیافه خیلی معمولی...هروقت ابی و مهشید رو میبینم ناخودآگاه به چیزی به نام عشق و تعهد فکر میکنم. به اینکه مردی مثل ابی با اینهمه شهرت ، محبوبیت و داشتن طرفدارای آتیشی که براش میمیرن و عاشقشن و قطعا کم هم نیستن زن هایی که براش دست و پا بشکن اما توو تمام این سالها وفادار مونده به همین زنی که ما معمولی میبینیمش اما همین معمولی تنها عشقشه. من از عمق روابط این دوتا خبر ندارم، از گذشته هاشون از کارایی که توو زندگیشون کردن از اینکه اصلا ابی چیکارا کرده توو زندگیش ، از هیچی خبر ندارم اما هربار عکساشون رو میبینم توو دلم ابی رو تحسین میکنم که وسط اینهمه شهرت و محبوبیت اما هنوز فراموش نکرده کسی رو که پا به پاش اومده تا ابی برسه به این شهرت، کسی که کنار ابی پیر شده، کسی که سالها پیش با هم عهدی بستن...تعهد همون چیزیه که هربار مهشید رو کنار ابی میبینم ناخودآگاه بهش فکر میکنم.