بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

دلم همون سلف نامرتب رو میخواد، همون که عصرا از خستگی و گرمای وحشتناک شهر با رفقا لیموناد و شکلات سفارش میدادیم و مینشستیم روی صندلی های آهنی سوراخ سوراخ و بی اینکه فکر کنیم دوتا میز اونورتر کسی هست یا نه بخندیم و بخندیم و بخندیم..‌. دلم تنگه برای روزایی که به دو روز بعدش فکر نمیکردیم، توو حال بودیم و خوش...