یه پیج هایی هستن که حکم مشاوره رو دارن؛ حالا مشاور میگردونتشون یا نه رو نمیدونم چون دنبال نمیکنم و گهگاهی اتفاقی بهشون برخورد میکنم. این شکلیه که مردم مشکلاتشون رو برای صاحب اون پیج مینویسن؛ اون پست میکنه؛ ملتم نظر میدن تا به طرف کمک کنند. راستش بعضی مشکلات مطرح شده یجوریه که احساس میکنی دارن شوخی میکنن! اما متاسفانه جدیه و گاهی عمیقأ برای فرهنگ و شعور و انسانیت نداشته ی بعضی ها دوست داری سرتو بکوبی به دیوار.
یه چیزایی خوندم که واقعا منی که اهل کامنت گذاشتن نیستم نتونستم حرصمو خالی نکنم. مثلا بذارید یه موردش رو که مرتبط به این روزای هممون بوده براتون بنویسم تا شمام عین من حرص بخورید! البته عده ای هم هستن که من هرچی بنویسم مخالفشو میگن. اونام اشکال نداره از من حرص میخورن:/ بالاخره دور هم توو این پست همه حرص ها میخوریم!
یه خانمی نوشته بود خواهشاً مشکل من رو پست کنید تا مردم کمک کنند. مشکلشون مربوط به دوران جنگ میشد که ایشون گفته بود خدا هیچکس رو محتاج دیگری نکنه که ایشون روزهای جنگ از سر ناچاری به همراه چهارتا بچه ش و پدر و مادرش میرن خونه ی جاریشون توو روستا. بعد جاریشون به غیر چندباری خورش و مرغ و جوجه؛ باقی روزها کوکو و کتلت و املت و غذاهای نونی به خورد خانوادم دادن و جلو پدر مادرم گذاشتن( عین جمله ی خودش) و روز آخرم بهم گفت کاش مایحتاج خودتون رو با خودتون میآوردید ما خیلی این مدت به قرض افتادیم . و ایشونم در جواب گفته بود: اگر قرار بود مایحتاج خودمون رو میآوردیم میرفتیم یه هتل خوب! و حالا مشکلشون این بود که جاریشون خیلی پرو و بی ادبه و مگه ما برای دلخوشی رفتیم و از سر ناچاری رفته بودیم و حالا کمکم کنید موندم به شوهرم بگم تا به برادرش بگه زنشو ادب کنه یا نگم؟!
رفتم توو کامنتا مستفیضش کنم دیدم الحمدالله باقی ملت هم مستفیضش کردن یه کم راحت شدم.
یعنی بیشعوری تا کجا؟ تا اونجا که خودت نفهمی چقدر عنی بعد فکر کنی رفتار بقیه غلطه. اولا میخواد جنگ باشه زلزله باشه یا هرچیزی؛ بابا تا کسی دعوتتون نکرده نرید خونه ملت. بقیه چه گناهی کردن جور دیگران رو بکشن؟! هرکس خودش دلش بخواد دعوت میکنه. توو همین جنگی خیلی ها خودشون به ما زنگ میزدن میگفتن بیاین اینوری. دلیل نمیشه چون بقیه جای امن دارن بخوان پذیرای شمام باشن؛ اگر کسی بتونه و شرایطش رو داشته باشه و انسانم باشه خودش میگه. باور کنید خیلی ها انسانن ولی شرایطش رو ندارن.
پس خانم عزیز اول از همه بیخود کردی پاشدی با ۴ تا بچه و ننه و بابات بدون دعوت خونه مردم چتر باز کردی اونم کسی که خودش توو روستاست. شاید توانایی یک روز پذیرایی از توی عن هم نداشت. شاید اصلا توانایی هم داشت اما نمیخواست. به قول یکی از کامنتا عزت نفسم چیز بدی نیست؛ تو جنگ زده نبودی تو گشنه بودی! وقتی جایی نداری بری حداقل آدم باش بقیه خودشون صدات میزنن! صدام نزدن بشین خونت. حالا رفتی؛ ببخشید که جلوتون غذاهای نونی گذاشت؛ ببخشید که بدبخت غذاهایی که خودشون میخوردن رو جلوتون گذاشتن؛ ببخشید که دوازده روز رو سر یه خانواده آوار شدید و دستتون توو خرج و گرونی نیست! طرف به روز برای صبحانه هم بخواد ۸ نفر مهمون داشته باشه واقعا توو تنگنا قرار میگیره چه برسه دوازده روز سه وعده.
سوما؛ شعور نداری باید با خودت چیزمیز ببری و به میزبان توو مخارج کمک کنی؟ باید طرف زبون باز کنه چیزی بگه تازه بفهمی چقدر بیشعوری؟ جالبه هنوزم نفهمیدی میگی میخواستم مایحتاج ببرم میرفتم هتل خوب. خب میرفتی گه خانم! ... به قول همون یه نفر تو گشنه بودی.
ما هم توو جنگ همه خانوادم دور هم بودیم؛ هرکس از خونه ش کلی چیز میز آورده بود هیچ؛ هر خریدی هم میکردیم تقسیم میکردیم هزینه ش رو؛ یه مهمونم به جز خانواده خودمون داشتیم که اونام با اینکه قسمشون داده بودیم چیزی نخرن؛ کلی برنج و روغن و خوراکی اینا که آورده بودن هیچ؛ وسطام شده بستنی؛ هندونه؛ تخمه؛ کلی از این چیزا میخریدن. توو تک تک کارهای خونه به هممون کمک میکردن. بابا شعور چیز خوبیه!
رفتی دوازده روز سر مردم خراب شدی نمیدونی دوتام مرغ تو باید ببری؟ چهارتا توله ت رو خودت میتونی از پسشون برییای که خونه مردم اونم توو روستا انتظار داری همش جلوتون مرغ و گوشت میذاشتن؟! بعد حالا بیشعوریت هیچی؛ به قول یکی دیگه از کامنتا جنگ رو به خونه مردم بردی و کلی هزینه دستشون گذاشتی هیچی؛ میخوای شوهرشم بندازی توو جونش ؟!
امیدوارم با کامنت ها بفهمه چقدر مزخرفه...
چنین افرادی انقدر حقبهجانبن که همه هم بهش بتوپن باز متوجه نمیشن!