بیست و دوم فوریه

با توام
قاب عکس نارنجی
با توام
زرقبای پاییزی
در نگاهت حضور مولاناست
پا رکاب دو شمس تبریزی...

من معتقدم یکسری کارها واقعا اعصاب فولادین و اخلاقی خوش و صبر ایوب میخواهد ، مثلا همین خانم الف که یا پزشک است و یا ماما و ادمین گروه ما مادران گرد و قلمبه است و مثلا بهمان آموزش های دوران بارداری را میدهد و خب هر دقیقه و ثانیه هم یکی از این مادران سوال دارد و او همه را پاسخ میدهد و گاهی خود من از سوالات بقیه کلافه میشوم، گاهی بعضی سوالات را واقعا چرت و بیهوده میدانم، مثلا مامانی سوال میپرسد شیر برنج میتوانم بخورم؟ گاهی حتی دلم میخواهد مامانی را به قطعات نامساوی تقسیم کنم ولی خب او اعصابی فولادین دارد حتی در برابر یکی از مامان ها که بعد از هربار سوال پرسیدن اش منتظر است خانم الف درجا و آنلاین به سوالاتش پاسخ دهد و هیج درکی ندارد که او یک پزشک است کلی کار دارد، حتی زندگی دارد، خواب و استراحت دارد و درجا بعد از پنج دقیقه دیر شدن سوالش مینویسد چرا پاسخ نمیدهید؟ و من قطعا اگر جای خانم الف بودم تا الان چهل هزار باری او را ادب کرده بودم ولی خب خانم الف بی تفاوت از این چراهای طلبکارانه اش هروقت آنلاین میشود سوالات او را پاسخ میدهد. اما خب جدای از این حرف ها امروز که داشتم سوالات را میخواندم با خودم فکر میکردم واقعا اعصاب فولادین از لازمه های ادمین همچین گروهی ست چرا که او با یک مشت مامانی سروکار دارد که برای کوچک ترین چیزها هم استرس دارند و همه دائم دارند میپرسند فلان چیز و بهمان اتفاق افتاده است حالا چکار کنم؟ خطرناک نیست؟!!